این اتفاق بزرگ را به گروه، طیف و دوره مدیریتی خاص منحصر کرد. میتوان پشت این موفقیت بزرگ سنگر گرفت و از آماج انتقادات بحق و ضعفهای موجود در مدیریت و بهرهبرداری از این بافت مصون ماند، میتوان بر همه اشتباهات و خطاهای انجام شده در بافت تاریخی یزد سرپوش گذاشت یا میتوان نگاهی واقعبینانه داشت که بافت تاریخی یزد چرا ثبت شد و سهم ما، یعنی مردم و مسئولان، در این رخداد جهانی چه مقدار و سهم ارزشهای ماهوی بافت چقدر بود. اینگونه شاید بتوان تحلیلی روشن از گذشته، برای جهتگیری و حرکت به سمت آینده این شهر تاریخی و حتی در سطحی کلان برای مواجهه با مقوله میراث فرهنگی در کشور داشت. حقیقت آن است که بیتردید عملکرد دولتها در پنج دهه اخیر در حفاظت از میراث فرهنگی کشور قابل دفاع نیست و عملکرد برخی از دولتها فاجعهبار بوده است. گواه آن تخریب قابل توجه بافتهای تاریخی در بیش از نیم قرن گذشته در ایران است و اگر یزد هنوز بافت تاریخی دارد از سر فرهنگ صیانت و حفاظتِ ساری در جامعه اصیل یزدی و حضور افرادی عالم و عاشق است که در مقابل روند وسیع تخریب، به حفاظت از این بافت طی پنجاه سال گذشته همت گماردند. از یکسو مردمی اصیل و دوراندیش که هر چند تعدادشان زیاد نبود، اما جو زده فرهنگ رایج و پرزرق و برق وارداتی نشدند و با همه سختیها و دشواریهای سکونت در بافت، ماندند و آن را زنده نگه داشتند و از سوی دیگر، شخصیتهای فرهنگی دلسوز که با صرف نقد عمر خویش با کمترین چشمداشت این بافت را در حد توان حفظ و با معرفی این بافت و ارزشهایش سعی کردند مردم و مسئولان را نسبت به این داشتهها آگاه ساخته و متذکر باشند.
اما آن چیزی که هدف این نوشتار است رویکرد و عملکرد شهروندان و مدیران شهری در دوران پساجهانیشدن یزد است. جهانیشدن یزد را میتوان از دو زاویه موردنظر قرار داد. نخست از منظر قابلیتهای ذاتی یزد و دوم از نقطهنظر آنچه ما (مسئولان و مردم) در این سالها بدان افزودیم یا از آن کاستیم. از نظرگاه اول، داشتههای ماهوی و ذاتی این بافت تاریخی نفیس و گرانقدر و هرآنچه به مثابه مظروفِ خود شامل میشود از آدمها و منشها و رفتارشان تا شیرینیجات و پوشش و گویش و معماریاش، گنجینهای از میراث فرهنگی ملموس و ناملموس را شکل داده است که ما را به وارثانی خوشاقبال بدل ساخته است. این میراث غنی خاص یزد نبوده است همه شهرها و آبادیهای ایران از این گنج سهمی داشتند منتها یزدیها و معدود نقاط دیگر کشور هنوز از بخشی از آن برخوردارند، ولی در سایر نقاط موج مخرب فرهنگ جدید وارداتی، با عاملیت بخشی از بدنه مردمی و حاکمیتی، این سرمایه عظیم تمدنی را به تاراج برده است، بنابراین اگر نگاه جهانی به شهر تاریخی یزد داشته باشیم، یزد جهانی بود و فقط امروز جهانیان به این منظومه مجسمِ دانایی معترف شدند و بدان رسمیت بخشیدند تا تلنگری باشد بر همه کسانی که از آن و ارزشهایش غافلاند.
اما از نظرگاه آنچه در وجه غالب، بدنه مدیریتی و مسئولیتی کشور و حتی بخش متجدد جامعه در این سالها برای این بافت انجام داده، یزد هنوز تا جهانیشدن راه طولانی را در پیش دارد. مردم مطالباتی داشتهاند که هر چند بخشی از آن بحق بوده و از طرف مسئولان لازمالاجرا، اما بخشی از آن نیز نیازمند وفق دادن ساکنان با شرایط بافت تاریخی است. همانند پدر و مادر پیری که احترام و مراعاتشان را میکنیم و از وجودشان مسروریم و دعا میکنیم با همین حال هم زنده باشند تا سایهشان بر سر ما باشد باید مراعات بافت تاریخی را هم کرد و برخی از محدودیتهای آن را پذیرفت. در کشورهای توسعهیافته امروز زندگی در بافت تاریخی یک افتخار است و تحمل محدودیتهای ناشی از آن یک امر پذیرفته شده و بدیهی، والّا شهروندان میتوانند با هزینهای کمتر در مناطق مدرن شهر زندگی کنند. امروز در دنیا ساکنان بافت تاریخی انتظار ندارند که همانگونه که در بخشهای جدید شهری امکان زندگی وجود دارد در بافت تاریخی نیز بتوان زندگی کرد، لذا مردم ساکن بافت باید با افتخار و پذیرفتن محدودیتهای ذاتی آن مانند محدودیت دسترسی سواره، به بودن در بافت و اصالتی که بدان منتسب هستند و آرامشی که از آن برخوردارند، افتخار کنند.
از سوی دیگر آنچه رغبت و اشتیاق مردم را برای سکونت در بافتهای تاریخی دنیا برمیانگیزد، علاوه بر احساس افتخار و مباهات به واسطه حضور در اصیلترین بخش شهر، رونق و سرزندگی این بافتها، فرصتهای خوب سرمایهگذاری، معافیت از برخی عوارض، کیفیت خوب خدمات شهری همچون نظافت، حضور پلیس، ایمنی مناسب در برابر حوادثی چون آتشسوزی، امنیت، همسایگان خوب و مواردی از این دست است. همان چیزی که بافت تاریخی یزد تا رسیدن به آن فاصله زیادی دارد. باید اعتراف کرد در مقام برنامهریزی، مدیریت، بسترسازی برای سرمایهگذاری و خدماترسانی، یزد تا جهانیشدن که همان خودی شدن، بومیشدن و اصیل شدن است، راه درازی در پیش دارد.
باید اذعان داشت، اگرچه«یزدِ دیروز» به لحاظ داشتهها و قابلیتهای ذاتیاش، جهانی بود و به همین دلیل هم جهانی شد، ولی «یزدِ امروز» بهلحاظ برنامهریزی، مدیریت، کمیت و کیفیت خدماترسانی و شعور بهرهبرداری راه زیادی تا جهانیشدن در پیش دارد. در واقع ما وارث ثروتی عظیم به نام میراثفرهنگی هستیم که بیش از آنکه چونان پدرانمان بدان بیفزاییم، بیمحابا از آن هزینه کرده و کاستهایم و امروز از یک نگاه وسیع تاریخی، نسلِ ما دخل و خرجش بههم نمیخورد؛ بسیار بیشتر از آنکه فرهنگ و نمودهای فرهنگی تولید کنیم از ذخایر فرهنگی گذشتهمان مصرف کردهایم و این نشانه خوبی نیست؛ در واقع بهجای میراثداری، میراثخواری کردهایم. این نگرانی وجود دارد که این میراثخواری و هزینهکردِ فرهنگی با اتفاقاتی چون ثبت آثار تاریخی در فهرست جهانی، کمتر به چشم آید و در سایه سرور و غرور آن مورد غفلت قرار گیرند و امر بر نسل امروز مشتبه شود که چون این فرهنگ و تمدن منتسب به ماست، ما مولد آن هم هستیم. توهم تولید آثار فرهنگی و تمدنی، در عین عدم توانایی و مصرف بیرویه و بازگشتناپذیر آنها، از خود این پدیده نگرانکنندهتر است. بافت تاریخی یزد آخرین سردار معماری و شهرسازی ایرانی است که هنوز در مقابل موج فزاینده تخریب میراث فرهنگی سر پا ایستاده است؛ نگذاریم این آخرین سردار در سرمستی پس از ثبتجهانی بیش از پیش در خود بشکند. باید کمر همت بست و آستین غیرت بالا زد و برای این بافت که مجسمه دانایی و عامل هویت و سند افتخار ایرانیان است کاری کرد. باید تصمیمی تاریخی گرفت، میخواهیم میراثخواری کنیم یا میراثداری؟!